مقدمه :
براي توصيف رشته ي معماري، متخصصان آن را در رده ي رشته هاي مهندسي قرار مي دهند. اما از جنبه اي ديگر معماري در بين رشته هاي هنري جاي مي گيرد. از جنبه ي اول معماري توسط اعداد و ارقام و کميت هاي قابل اندازه گيري همچون اقتصاد، ايستايي و فيزيک ساختمان، مورد تحليل و ارزيابي قرار مي گيرد؛ ولي جنبه ي ديگر معماري در ارتباط تنگاتنگ با روح و روان انسان است. اين جنبه که بيشتر در مباحث حوزه ي زيباشناختي بررسي مي گردد، از طريق ابزار فيزيکي قابل اندازه گيري نيست؛ و حتي از طريق توصيف کيفي نيز انتقال کامل آن محتمل به نظر نمي رسد. در بسياري موارد، طرح هاي معماري تنها از جنبه ي مسايل کمي بررسي مي شوند. معماران و طراحان عمدتاً در ارائه ي کارهاي خود بيشتر به آن جنبه از موضوع معماري مي پردازند، اما هنگامي که از آنان درباره ي طرح شان پرسيده مي شود، بيشتر به بيان جنبه هاي کيفي و زيباشناختي طرح خود پرداخته و در واقع هدف خود را از کميت هايي که ارائه کرده اند، بيان مي دارند.
اين امر نشان دهنده ي اين واقعيت است که همه ي ما در فراسوي ظاهر و کالبد فيزيکي و کميت هايي که برای بيان آن ارائه مي کنيم، به دنبال ماهيت و کيفيت اصلي طرح مي باشيم، و در اصل آنچه جوهر اصلي معماري است، ماهيت معماري است. در تفسير و بيان دو مقوله ي کالبد و ماهيت، معماران از دو واژه ي فضا و مکان بهره مي برند، ليکن نحوه ي استفاده ي آنان از اين دو واژه و مقصود و منظور از هرکدام از اين لغات، گاه با يکديگر متفاوت است. گاهي از فضا به عنوان کالبد فيزيکي و کميتي معماري و گاهي ديگر به عنوان مفهومي فراتر از کالبد و در واقع "کيفيت کلي حاکم بر کالبد" تعبير مي شود. نيز در مورد مکان، برخي از آن به عنوان يک جا يا موقعيت جغرافيايي و بعضي ديگر به کيفيت کلي حاکم بر کالبد فيزيکي ياد مي کنند.
اولين گام براي شناخت "مکان" در حوزه ي مباني نظري معماري، تشخيص و تعيين موضع و تعريف جامعي از دو واژه ي فضا و مکان است. نظر به مطالعات انجام گرفته و فرصت کوتاه اين مقاله، در تحقيق خود از تعريف فلسفه پردازان مختلف بهره مي گيريم.
وابستگي انسان به فضا، ريشه هاي عميقي دارد. اين دلبستگي از نياز به درك روابط اجتماعي انسان، جهت كسب مفهوم و فرمانروايي بر دنياي حوادث و رويدادها سرچشمه مي گيرد. بشر بين خود و اشياء رابطه ايجاد مي كند. بدين معني كه وي خود را به طريق فيزيولوژي با اشياء وفق داده و ايجاد سازگاري مي كند. چون حركات بشر در فضا انجام مي شود، لذا فضا بيان كننده ی وجه ويژه اي از ايجاد ارتباط ميان انسان ها و ميان انسان ها و محيط نبوده بلكه صورتي است جامع از هرگونه ايجاد ارتباط و دربرگيرنده ی آن. بنابراين مي توان بر اين نكته تأكيد كرد كه فضا فقط يك جنبه از ايجاد ارتباط كلي است.
در عهد باستان دو نوع تعريف، مبتني بر دو گرايش فكري براي فضا يافت مي شود: تعريف افلاطون كه فضا را همانند يك هستي ثابت و از بين نرفتني مي بيند كه هر چه به وجود آيد در داخل اين فضا جاي دارد.
تعريف ارسطويي كه فضا را به عنوان Topos يا مكان بيان مي كند و آن را جزئي از فضاي كلي تر مي داند كه محدودة آن با محدودة حجمي كه آن را در خود جاي داده است، تطابق دارد. تعريف افلاطون موفقيت بيشتري از تعريف ارسطو در طول تاريخ پيدا كرد و در دورة رنسانس با تعريف نيوتن تكميل شد و به مفهوم فضاي سه بعدي و مطلق و متشكل از زمان و كالبدهايي كه آن را پر مي كنند درآمد.
دكارت بر خصوصيات متافيزيكي فضا تأكيد دارد، ولي در عين حال با تأكيد بر فيزيك خالص و مكانيكي اصل سيستم مختصات راستگوشه را براي قابل شناسايي كردن وسعت ها به كار برد.
بعد از رنسانس به تدريج مفاهيم فضا از موجوديت واقعي آن جدا و بيشتر به جنبههاي متافيزيكي آن توجه شد، ولي در زمينه هاي علمي، فضا مفهوم مكانيِ بيشتري را پيدا كرد.
تعاریف مختلفی که تاکنون از معماری ارائه شده است، اغلب به گونهای بر اهمیت فضا در معماری تأکید میکنند، به طوری که وجه مشترک بسیاری از این تعاریف، در تعریف معماری به عنوان فن سازماندهی فضا است. به عبارت دیگر موضوع اصلی معماری این است که چگونه فضا را با استفاده از انواع مصالح و روشهای مختلف، به نحوی خلاق سازماندهی کنیم.
•از دیدگاه اگوست پره، معماری هنر سازماندهی فضاست و این هنر از راه ساختمان بیان میشود.
•ادوارد میلر اپژوکوم نیز معماری را هنر ساختن و هدف کلی آن را محصور کردن فضا برای استفاده ی بشر تعریف میکند.
•به گفته لامونت مور نیز معماری هنر محصور کردن فضا جهت استفاده ی بشر است.
در طراحي معماران كوشش معماران همواره براي خلق فضاهاي مطلوب و سودمند جهت استفاده ی انسان بوده، كه براي نيل به اين هدف اطلاع از نحوه ی برخورد و رفتار او در درون اين فضاها بسيار اهميت دارد. مبلمان، نور، رنگ، عملكرد، حريم، احساس، نحوه ی استفاده و به طور كلي همه ی ابعاد كمي و كيفي و رفتار انسان در درون هر فضا "سناريو" ي اين فضا را تعيين مي كند.
-فضا چيست؟
ذرات فضا چيزي را باز مي نماياند كه فضا مي خواهد باشد. "لوئي كان"
نزديك ترين تعريف براي فضا، به نظر مي رسد چنين است كه فضا را خلائي در نظر بگيريم كه مي تواند شي را در خود جاي دهد و يا از چيزي آكنده شود.
فضا در واقع چيزي نيست كه تعريف دقيق داشته باشد، اما قابل اندازه گيري است. ارسطو اولين متفكر اروپايي باستان، فضا را قابل قياس با ظرف مي داند كه جايي خالي است و براي وجود داشتن بايد پيرامون آن محصور باشد، يعني ارسطو براي فضا نهايتي در نظر مي گيرد.
موسسه زیست شناسی سالک در سن دیگو، اثر لوئی کان
برعكس اين تعبير را جيوردانو برونو (Giordano Bruno) در قرن شانزدهم ارائه ميدهد. "با استناد به نظريه كپرنيك". به عقيده ی او فضا از طريق جداره ها درك ميشود و مجموعه اي از روابط ميان اشياء است و نيازي نيست كه از همه سمت محصور باشد و يا به تعبيري همواره نهايتي داشته باشد. محيط و خصوصاً معماري در مجموعه اي از سيستم هاي فضايي كم و بيش پيچيده است كه بر يكديگر تأثير ميگذارند. هرچه ساختار فضايي اين ارتباطات ساده تر باشند درك آن به عنوان يك كليت ساده تر است و به عكس، پيچيدگي در نظم آن باعث مي شود تا نگاه ما بيشتر به دنبال ساختار و ريز نقش آن باشد. بشر از همان ابتدا نيازمند فضايي است كه او را در مقابل تأثيرات محيط حفظ كند. بنابراين اين فضا چون نقطه ی شروع انسان براي شناخت محيط است داراي ارزش خاصي مي باشد.
فضا مركزي است كه بر مبناي آن تمامي ارتباطات فضايي شكل يافته و سنجيده مي شوند از يك سو ساخت و پرداخت اين فضا وابسته با امكانات فني انسان است و از سويي ديگر گوياي حالات و روحيات سازنده ی آن مي باشد. لويي كان اين نكته را چنين بيان مي كند: "ذرات فضا نه تنها روح زنده است بلكه فضا نمودي است از نياز بشر نسبت به وجود".
اين نوع مشخص از وجود داشتن و هم از اين طريق، روح حاكم بر ساختار و پردازش فضا در طول زمان هميشه متغير بوده و تابعي از فرهنگ مي باشد.
در فرهنگ اروپا، در طول تاريخ آن سه نوع نگرش كاملاً متفاوت نسبت به فضا قابل بررسي است. نخستين آن همزمان با دوران شكوفائي تمدن و فرهنگ بين النهرين، مصر و يونان مي باشد. معماري اين دوره به صورت مجسمه بوده كه مي بايست درخشش آن در تمامي فضاي بي پايان جلوه گر باشد و ارتباطي با كهكشان برقرار سازد. نقش فضاهاي داخلي در اين دوره نقشي ثانويه بوده و به آن چندان توجهي نمي شده است. (عناصر تشكيل دهنده ی فضا به مراتب مهم تر از خود فضا بودند.) به عكس معماري يونان كه نوعي "مجسمه سازي" بود در معماري رومي تبديل به "فضاسازي" گرديد. براي اولين بار در اين معماري، براي كاربري هاي گوناگون، فضاهاي متفاوت در نظر گرفته شد. فضاي داخلي پرداخته تر و فعال تر گرديد و از اين طريق نقش اول را در معماري بر عهده گرفت.
شروع دوران سوم را مي توان آغاز قرن حاضر نام برد. فضا در اين دوره ديگر محفظهاي محصور و بسته نيست، بلكه به يك حوزه يا پهنه تبديل مي شود. به اين ترتيب است كه رابطه بين فضاي داخل و فضاي خارج نيز متحول مي گردد.
-انواع فضا در معماری
•فضای خصوصی (داخلی، تخصصی)
•فضای عمومی (خارجی)
•فضای نیمه خصوصی – نیمه عمومی
•فضاهای محصور و نا محصور
1-فضای خصوصی (داخلی، تخصصی)
فضاهایی که تحت مالکیت عده ای خاص قرار دارند و تنها آنان مجاز به استفاده از آن فضا می باشند، فضاهای خصوصی نامیده می شوند. بدیهی است که در این فضا، فعالیت ها و رفتارهایی به وقوع می پیوندد که کاملاً جنبه خصوصی دارند. فعالیت هایی که ما حاضر به انجام بسیاری از آنها در فضای نیمه خصوصی و عمومی نیستیم. مهم ترین این فضاها خانه ها و منازل مسکونی می باشند. البته همانطور که گفته شد، خصوصی بودن از درجات مختلفی بر خوردار است. به عنوان مثال در خانه ها اتاق خواب از درجه خصوصی بودن بیشتری نسبت به نشیمن یا پذیرایی برخوردار است.
برای مثال در فضای خصوصی که معماری داخلی نقش عمده ای در كيفيت فضای ساختمان ايفا مي كند، نحوه ی چيدمان و تقسيم بندی فضا، جنسيت و رنگ پوشش سطوح (كف، سقف و ديوارها)، نورپردازی، مبلـمان و مجموعه عوامل مؤثر ديگر تعيين كننده ی زيبايي و كارآمدی فضاهای داخلي هستند. امروزه تأثير معماری داخلی بر آرامش (مجموعه هنجارهای عصبی)، راندمان (در فضاهای اداری)، اثر بخشی (در فضاهای تجاری) بسيار بديهی و لازم به نظر مي رسد.
•در تعریف فضا با دو مفهوم پایهای سروكار داریم: فضا و عناصر تعریفكننده یا محدودكننده ی فضا
به عنوان مثال اگر جعبهای را در نظر بگیریم، حجم خالی درون آن، فضا و دیوارههای جعبه، عناصر تعریفكننده ی فضا محسوب میشوند. فضا قابل لمس نیست، ولی عناصر تعریفكننده و محدودكننده ی آن قابل لمس، اندازهگیری، معرفی و تركیب با یكدیگر هستند. در حقیقت فضا از طریق عناصر محدودكننده ی آن قابل شناسایی است و كیفیت و شخصیت آن تابع عناصر متشكله ی آن و چگونگی ارتباط و نظم حاكم بین این عناصر میباشد. به بیان دیگر، فرم، كیفیت و نحوه ی ارتباط عناصر تعریفكننده فضاست كه شخصیت یك فضا را میسازد و به آن شكل، بعد و مقیاس میبخشد و آن را برای ما قابل درك میكند.
2-فضای عمومی:
فضاهای عمومی آن دسته از فضاهایی هستند که بین تمامی افراد محله به صورت مشترک مورد استفاده قرار می گیرند و هیچگونه محدودیتی برای ورود و حضور در این فضا وجود ندارد. در این فضاها کنترل حضور غریبه ها از طریق موانع غیر کالبدی و احساسی صورت می پذیرد و نه موانع کالبدی. فضاهای باز داخل محله، مثل مرکز محله، معابر، فضاهای باز کودکان و مانند اینها جزء این دسته از فضاها هستند. البته عدم محدودیت در این فضاها به معنی امکان شکل گیری هرگونه رفتار و فعالیتی در آنها نیست و رفتارهای جاری در این فضاها نیز تابع مسائل فرهنگی و هنجارهای اخلاقی هر جامعه ای می باشد.
3-فضاهای نیمه خصوصی – نیمه عمومی:
فضاهایی که از نظر مالکیت، محدودیت های کاملاً خصوصی را ندارند ولی به خاطر کارکرد خاص شان یا نحوه ی طراحی و ویژگی های کلیدی شان مورد استفاده ی تمامی افراد محله قرار نمی گیرند، فضای پاگردها و حیاط در آپارتمان ها، ورودی منازل و واحدهای همجواری و یا پارکینگ های جلو منازل در زمره ی این فضاها قرار می گیرد.
4-فضاهای باز و نیمه باز و بسته (پر و خالی – مثبت و منفی):
یک مجموعه ی مسکونی را می توان به مجموعه های از فضاهای باز و بسته تقسیم نمود. هر کدام از فضاهای باز یا بسته امکان قرار گرفتن در هریک از دسته های قبلی را، با توجه به اینکه بستر چه نوع فعالیت یا رفتاری قرار می گیرند، دارا می باشند.
در بهترین حالت باید یک رابطه ی مناسب و منطقی مابین این فضاهای باز و بسته وجود داشته باشد تا یک محیط مناسب برای زندگی فراهم گردد. این رابطه بین پر و خالی در طراحی فضاهای شهری و از جمله مجموعه های مسکونی از مهمترین عوامل برقرار کننده ی تعادل می باشند.
-فضای باز:
فضای باز به فضایی گفته می شود که فاقد پوشش سقف می باشد و جداره ها نیز در صورت وجود از تمامی جهات این فضاها را مسدود نمی نماید. در محلات و مجموعه های مسکونی ساختمان های محدود کننده این فضاها همان احجام ساختمان های مسکونی می باشد و جداره های این فضاها نمای این ساختمان ها هستند. فضای باز غالباً جزء فضاهای عمومی و نیمه عمومی محسوب می شود و تنها بالکن و حیاط خصوصی فضای باز در عین حال خصوصی می باشند. فضای باز مهمترین عرصه ی شکل گیری تعاملات اجتماعی به شمار می رود. هر معماری در درون بستری شکل می گیرد، بستری که خود قبل از قرار گرفتن هرگونه ساختمان یا عارضه ی مصنوعی به عنوان یک فضای باز طبیعی ساخته می شود. برای هیچ کس بودن در یک فضای بسته و مصنوعی برای یک مدت طولانی امکان پذیر نیست.
فضای باز در معماری سنتی ایران در دو مقیاس مطرح می شود. اول فضاهای باز بزرگ که بیشتر جوابگوی تجمع های بزرگ، تشریفات مذهبی و نظامی و... بوده است و دوم فضای باز کوچک، که بیشتر در رابطه با کاربردهای روزمره در بناهای کوچک و غالباً مسکونی متداول بوده و معمولاً مکمل فضای زندگی در بخش سرپوشیده محسوب می شده و هماهنگی خاصی را در فضا پدید می آورده است.
با بررسی چند مثال از بررسی معماری ایرانی در می یابیم که فضاهای باز از مدل ها و تناسب خاصی تبعیت می کنند که در القاء احساس محصور بودن فضا یا عکس آن مؤثر هستند.
-عناصر تشکیل دهنده ی فضای باز:
•کف
•جداره ها
•پوشش گیاهی
•مبلمان
-فضای نیمه باز
حدفاصل بین فضاهای بسته و باز محاط بر آن در یک بررسی تحلیلی می تواند به عنوان فضای ارتباط دهنده ی این دو شناخته شود. مجموعه عناصری که کاربرد اصلی شان جدا نگه داشتن فضای باز از فضای سرپوشیده ی بنا حمسوب می شود، تحرک فضایی قابل ملاحظه ای را در کار تلفیق فضای داخلی و خارجی به عهده دارند. بهترین مثال اینگونه فضاها در معماری سنتی "ایران" به چشم می خورد. یکی از شاخص ترین عناصر در فضای معماری ایرانی ایوان می باشد.
-ایوان
یکی از عناصر شاخص معماری ایرانی ایوان است و از آن جهت که در محدوده ی آن و جایگزینی اش در بنا، امکانات تغییر شکل های گوناگونی وجود دارد عضو قابل توجهی است. دلیل اصلی و اولیه ی خلق ایوان را می توان در نیاز و جوابگویی به یک فضای واسطه با فراهم آوردن امکان مکث و توقف در حین گذشت از فضایی باز به فضای بسته و یا بالعکس تصور کرد. البته ایوان به پاره ای از عملکردهای جنبی نیز جواب می دهد.
به خصوص با توجه به شرایط اقلیمی، مانع از تبادل سریع حرارت از داخل به خارج (در فصول سرد) و از خارج به داخل (در فصول گرم) می گردد. ایوان در کاربردهای مختلف شکل و ابعاد متفاوتی به خود می گیرد و به عنوان حدفاصل نیازهای کاربردی فضا و تزئین و تقویت غنای شکلی فضا ترسیم می گردد.
-عناصر فضا:
هر كاري كه انسان انجام مي دهد داراي يك جنبه ی فضايي نيز هست؛ به هر عبارتي هر عملي كه انجام مي شود احتياج به فضا دارد. فضاي داخلي معماري، فضايي است ساخته شده به دست بشر و در وحله ی اول وظيفه ی پناه دادن به انسان در مقابل عوامل طبيعي را دارد. لويي كان مي نويسد: "فضا، فضا نيست مگر اينكه به روشني قابل تشخيص باشد كه چگونه به وجود آمده است".
-عناصر تشکیل دهنده ی فضا:
1-کف:
اولين عنصر، كف است كه بنا به دلايل عملي معمولاً افقي است و امكانات تغيير در آن نسبتاً محدود هستند: ايجاد اختلاف سطح، تغيير بافت و يا تغيير جنس.
2-سقف یا بام:
سقف يا بام دومين عنصر افقي محدود كنندة فضا مي باشد. فرم پوشش سقف مي تواند تأثيري كاملاً تعيين كننده در شخصيت كلي فضا داشته باشد.
3-دیوار:
ديوارها عناصر عمومي محدود كننده ی فضا هستند. با صرف نظر كردن از ديوارها فقط ستون ها به عنوان عناصر عمودي باقي مي مانند. فضا از طريق عناصر تعريف كننده ی آن شناخته مي شود.
چارلز مور(Charles Moore) مي گويد: "وقتي از يك كف و سقف و چهار ديوار، يك اتاق ساخته مي شود ،در كنار اين شش عنصر، يك عنصر هفتمي هم وجود دارد كه فضا است و اين عنصر اثري بيش از عناصر فيزيكي دارد كه فضا توسط آنان ساخته شده است. اما كيفيت اين فضا در وحله ی اول تابع عناصر متشكله ی آن و ارتباط اين عناصر با هم است و اين عوامل خود تحت تأثير مشخصه هاي ذيل هستند:
الف) ابعاد عناصر
ب) موقعيت عناصر نسبت به يكديگر
ج) نوع عناصر: جنس، سطح، بافت و رنگ
د) بازشوها يا گشايش ها در عناصر
ادامه مطلب...